سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روح زخمی

((کسی که با من نان خورده است به من خیانت می کند!))

شام آخر با این جمله جاودانه شد.حواریون،مسیح را دوره کرده بودند.

((این را به همه شما نمی گویم.من تک تک شما را انتخاب کرده ام و خوب میشناسم.))عیسی از چه کسی سخن می گفت؟ حواریون مات و مبهوت به چشمان یکدیگر خیره شدند.پطروس به مسیح نزدیک شد:خداوندا،آن شخص کیست؟

مسیح لقمه ای گرفت و در دهان یهودا گذاشت:عجله کن و کار را به پایان برسان.هیچکس منظور مسیح را نفهمید.پول دست یهودا بود و حواریون تصور کردند عیسی به او دستور داده است که برود خوراک بخرد یا چیزی به فقرا بدهد.

یهودا بر خاست و در تاریکی شب بیرون رفت.مسیح گفت:وقت من تمام است.همه جا را دنبال من خواهید گشت اما مرا نخواهید یافت.نخواهید توانست که به جایی بیایید که من می روم.پطروس پرسید:شما کجا می روید؟عیسی پاسخ داد:حال نمی توانی با من بیایی ولی بعد به دنبالم خواهی آمد.پطروس گفت:چرا نمی توانم حالا بیایم؟من حتی حاضرم جانم را فدای شما کنم.عیسی گفت:تو جانت را فدای من می کنی؟همین امشب پیش از بانگ خروس،سه بار مرا انکار کرده،خواهی گفت که مرا نمی شناسی(انجیل یوحنا،باب 13،آیه18-38)

خارج از شهر،حواریون شام آخر را می خورند.یهودا از مخفیگاه خارج شد و ساعاتی بعد از آن کیسه ای پر از سکه های نقره در دست داشت.او به علمای قوم یهود قول داد که نه تنها مخفیگاه حواریون،که دقیقا مسیح را هم برای سربازان رومی شناسایی کند.یهودا سربازان رومی را با خود به محفل مسیح می آورد.تعدادی از حواریون خود را مسیح معرفی می کنند.کدام یک از این جمع مسیح است؟

یهودا پیش می رود و گونهء مسیح را می بوسد!


نوشته شده در جمعه 89/5/22ساعت 12:34 عصر توسط مزدک نظرات ( ) |


Design By : Pichak