سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روح زخمی

بالاخره رفتم.کجا؟ کیش!

مسافرت اوکی شد.13 نفر بودیم و یه خونه مبله اجاره کردیم.از لحظه رفتن تا آخرین لحظه برگشتن

خوش گذشت و خاطره شد.حرفها،شوخیها،بازیها،گشت و گذارها و ... همشون لذتبخش بود.گیج شدم

بازار که الی ماشاالله!مخصوصا وقتی که 5 تا خانم هم همراه آدم باشه!از پردیس 1 و 2 گرفته تا

زیتون و مروارید و مرکز تجاری کیش و هایپر مارکت و پدیده!وااااای

لذت بخش ترین زمانش شب آخر بود.کارتینگ،بولینگ،اسکله و در آخر سوار قایقی شدیم

که کف شیشه ای داشت و چند تا پروژکتور زیرش نصب بود و ما مرجانها رو دیدیم،طوطیا و

ماهیها.مرجانهای جوون و پیری که تبدیل به صخره های مرجانی شدند.

شبها که بر میگشتیم خونه می نشستیم ورق بازی میکردیم و خنده ها و شوخیهای عالی!قاط زدم

و اما ماشینها:دپرس شدم وقتی اینهمه ماشین روز دنیا رو اونجا دیدم!از مدلهای مختلف فورد

گرفته تا دوج،کیا،هیوندای،بنز،بی ام و،شورولت،کادیلاک و... 

روزگار سپری شده خوبی بود.هر چند کم بود.امیدوارم همتون در زندگی شاد باشید.

--------------------------------------------------------------------------------------

1-زندگی دوباره مثل قبل شد! تهوع‌آور

2-در مورد داستان:هنوز ایده خاصی به ذهنم نرسیدهیعنی چی؟

3-شاید بشه گفت 1 روز کم آوردیم.گیج شدم

3-خدایا!شکرت به خاطر اینکه سلامتم و شکرت به خاطر تمام نعمتهایی که بهم دادی.


نوشته شده در سه شنبه 90/2/20ساعت 1:22 عصر توسط مزدک نظرات ( ) |


Design By : Pichak