روح زخمی
احساس میکنم پرده ای روی روح زخمیم رو پوشونده.این پرده سفیده.حسی مثل یه روز تابستون...
احساس میکنم دارم غرق میشم توی روزمرگی زندگی.خیلی آروم و اصلا حالیم نیست.حالا که به خودم اومدم میبینم خیلی فرو رفتم.
باز هم خسته ام.
اینروزها میخوابم،تلویزیون نگاه میکنم،سر کار میرم،کتاب می خونم،فکر میکنم،خاطراتم رو مرور میکنم،نفس میکشم و دوباره می خوابم.
این است دنیای این روزهای من...
--------------------------------------------------------
1-به تمام اینها بی ماشینی رو برای آدمی مثل من اضافه کنید که رانندگی براش آرامش بخشه.
2-دارم به یه کار بزرگ دست بزنم.ریسکش بالاست ولی اگه جواب بده برنده ام.
3-مغازه هم که هیچی از توش در نمیاد.
4-دلم ترانه های ابی رو میخواد با صدای بلند.
5- با تمام اینها:تمرین مرگ میکنم/تو گود این پیاده رو....
نوشته شده در دوشنبه 89/10/13ساعت
12:30 صبح توسط مزدک نظرات ( ) |
Design By : Pichak |