سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روح زخمی

مغازه ام رو عوض کردم.یه مغازه بزرگتر و نزدیکتر به مرکز بازار با اجاره ای بیشتر!10 روز طول کشید تا جابجا بشم.به غلط کردن افتادم!هر کاری میخواستم بکنم تا زودتر جابجا بشم نمیشد.از بد قولی اوسا کارا گرفته تا کارای کوچیک و خورده ریز مغازه که وقتگیر بودند و اعصاب آدم رو بهم می ریختن!ولی بالاخره تموم شد.حالا یه کمی به روال آروم زندگی برگشتم.ولی کلا خسته ام...

اینروزها دنبال یه فرصتم.فرصتی برای کتاب خوندن،برای فیلم دیدن وقتی روی کاناپه لم دادم و یه لیوان چای توی دستمه،برای آرامش فکری فارغ از چک و اجاره مغازه و خرید اجناس مغازه و جواب مشتریها رو دادن و ماشین و تعمیرگاه و طلبکاری و بدهکاری و وام...

----------------------------------------------------------------------------------------------------

1-روزها میگذرند...روزهای بهانه و تشویش.

2-احساس میکنم توانم توی بعضی از کارا کم شده.حتی فکر میکنم اراده ام ضعیف شده.

3-نوار زندگیم یه مدتی مثل نوار قلب شده بود!بالا و پایین زیاد داشت.

4-این روزها زندگی سرد شده...


نوشته شده در سه شنبه 89/8/11ساعت 11:36 عصر توسط مزدک نظرات ( ) |


Design By : Pichak