سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روح زخمی

سلام

دوستان،امروز می خوام موضوعی رو مطرح کنم که سالهاست از فکر کردن بهش نتیجه نگرفتم و می خوام نظراتتون رو بدونم.از همه شما برای خوندنش و نظر دادنتون متشکرم.

از محدودیت در روابط خوشم نمیاد.مگر یک آدم چقدر برای من می تواند حرف داشته باشد یا جذابیت او از هر نظر تا کی می تواند برایم جذاب باشد؟اصولا آدمهایی که می توانند جذابیت هایشان را برای زمان طولانی حفظ کنند خیلی کم هستند.برای همین دلم نمی خواهد ازدواج کنم و این یکی از درگیری های مهم ذهنم است.

اصولا برای چه باید ازدواج کرد؟ به دست آوردن آرامش؟ به وجود آمدن احساس محبت؟ به وجود آمدن احساس همکاری؟ ایجاد حس مسئولیت و تعهد؟ استقلال فکری؟

مگر تمامی اینها در زمانی که انسان مجرد است وجود ندارد؟مگر نمیشود آرامش را به تنهایی به دست آورد؟مگر احساس محبت تنها با حضور همسر به وجود می آید؟ حس همکاری در خانواده یا گروه دوستان و همکاران محل کار انسان وجود ندارد؟مگر اینطور نیست که آدم تا نسبت به خودش احساس مسئولیت نکند میتواند نسبت به شخص دیگری احساس مسئولیت کند؟ استقلال فکری تنها با ازدواج به دست می آید؟

من با فلسفه ازدواج مشکل دارم واین فلسفه برایم قابل درک نیست که چرا باید زندگی را با کسی قسمت کرد؟ چرا باید برای کسی دیگر احساس مسئولیت کرد یا اساسا چرا باید با شخص دیگری زیست؟

مطمئنا ازدواج یک مسئله پذیرفته شده از لحاظ شرعی،عرفی،قانونی و اجتماعی است ولی مسئله این است که برای داشتن زندگی خوب باید ازدواج کرد؟آیا بدون ازدواج ما هویتمان را از دست میدهیم؟

چرا احساس تنهایی و اجبار برای زندگی به خاطر بچه ها بعد از ازدواج(چه دیر چه زود)بوجود می آید؟آیا چیزی به نام عشق واقعا وجود دارد؟

امیدوارم آنچه برایتان آوردم را به حساب بدجنسی نگذارید!این تنها یک سر در گمی است!

-------------------------------------------------------------------------------------

1-مرسی از دوست عزیزی که حاضر نشد تا به همین حرفها گوش بده و من رو وادار کرد تا این حرفها رو به صحن علنی مجلس بیارم!

2-این وبلاگ چندین روز آپ نخواهد شد تا نظرات دوستان در مورد این پست بطور کامل ارسال شود!

3-خانواده یعنی چند تا بچهء لوس؟آخر هفته جادهء چالوس!

4-خواهش میکنم منطقی به این قضیه نگاه کنید و فرا جنسیتی ببینید.

5-باور کنید منم گاهی دلم میخواد یکی کنارم باشه که آغوشش فقط مال خودم باشه،توی مهمونیها کنارم باشه،باهاش بخندم و احساسم رو بهش بگم و تمام غصه های دلش رو بدونم ولی تمام این خواستنها فقط برای مدت کوتاهیه...

6-من به احترام افکار و عقایدتون به نظراتتون جوابی نمیدم.

7-همراه شو عزیز...

------------------------------------------------------------------------------------

ظاهرا بعضی از دوستان فکر کردند مطالب بالا نظرات منه.این مطالب رو زمانی که خدمت بودم توی یک مجله خوندم و سوالاتی بود که یک مراجع به روانشناس ازش پرسیده بود وایشون به عنوان مثال در رابطه با موضوع مصاحبه در مجله گفته بود ومن یادداشت کرده بودم وبه این معنی نیست که من با اینها موافقم یا مخالفم چون اینها تنها سواله و برای مدتی به این سوالها فکر کردم و برای من سر در گمی بوجود اومد و من برای اینکه محرکی برای شروع بحث داشته باشیم توی وب آوردم.

اونی که نباید این فکر رو میکرد،کرد وتوی غبارا گم شد و منو توی بهت باقی گذاشت...


نوشته شده در چهارشنبه 89/7/14ساعت 1:33 صبح توسط مزدک نظرات ( ) |


Design By : Pichak