سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روح زخمی

امروز صبح که بیدار شدم حالم خیلی بود!آواز می خوندم،می خندیدم و این کارای جلف دیگه!!!!

ماشینو گرفتم رفتم بانک.به ترتیب ملی،مسکن،رفاه،سینا و صادرات!بعدش رفتم تعمیرگاه.

1 ساعتی کارم طول کشید.جاتون خالی توی این یه ساعت رفتیم تو اطاق پشتی با یکی از بچه ها یه قلیون به بدن زدیم!

از تعمیرگاه تا مغازه ام حدود 10 دقیقه راهه.چون تعمیرگاه خارج شهره.کارم که تموم شد اومدم بیام سمت مغازه از آیینه ماشین یه ماشین خیلی خوشگل و تک دیدم.فکر می کنید چه ماشینی بود؟

اشتباه حدس زدید!هیوندای جنسیس کوپه!فکر میکنید چه رنگی؟

باز هم اشتباه حدس زدید!زرد!فکر می کنید چه زردی؟

باز هم اشتباه حدس زدید! زرد فراری و لامبورگینی نه زرد پیکان جوانان!فکر می کنید من وقتی دیدمش چی گفتم؟

اه اه!شما که همش اشتباه حدس می زنید! اولش یه فحش آبدار وکلفت به ماشین دادم همونطوری که داشتم نگاش می کردم و لذت می بردم!بعدش یه فحش طول و دراز به صاحب ماشین دادم!(به مادر و خواهر و زنش کاری نداشتم فقط به خودش!)آخرش یه فحش کلفت وآبدار و طول و دراز به خودم دادم که من چرا سوار این لگنم!به خدا مردم از بس سوار انواع مدلهای پراید و پژو شدم! آخرش پشتش رفتم و فقط نگاش کردم.وای چه چراغ عقبهای خوشگلی!3800 سی سی موتور!بال عقبشو!انحنای بدنشو و ...

راهمون از هم جدا شد.من مستقیم رفتم و اون سمت چپ.فقط یه چیزی فهمیدم،من با یک نگاه عاشق شدم،عاشقی چیزی که برام لقمهء گنده تر از دهنم بود!

 


نوشته شده در یکشنبه 89/5/31ساعت 12:51 صبح توسط مزدک نظرات ( ) |


Design By : Pichak