سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روح زخمی

حوصله ندارم اما/همه قصه رو میگم/

همهء قصه رو حتی/اونجایی که دوست ندارم/

بذار صحبت کنیم اینبار/جای اینکه بنویسیم/

راجع به دو جین سوالو/یه سری عقدهء بدخیم/

میدونم که دیگه مردم/مرگ من موقتی نیست/

این جواز دفن وکفن/یه صدای لعنتی نیست/

توی این بحبوحهء شک/وسط این همه بحران/

خودمو گوشهء آسفالت/جا گذاشتم تو اتوبان...

-------------------------------------------------------------

پ.ن.1:تا کی باید مثل سگ بدوم؟سگ...یاد سگ ولگرد صادق هدایت افتادم...

پ.ن.2:خیلی وقته که از کتابهام دور شدم.لعنت به روزمرگی.

پ.ن.3:دیشب دلم میخواست یه اتفاق جدید توی زندگیم بیفته.

پ.ن.4:دیشب زخمهای روحم دهن باز کرده بودند.خونشون توی دلم میسرید.

پ.ن.5:ضیافتی،آمدنی،چیزی،کسی،رفتنی،من،باتو،بی تو،بدون هیچکس،دور دست، خدا،آرامش،گمشده،دست،لبخند، خشم،نگاه،دوری، فرار،خلسه،فنا شدن،خدا ودیگر هیچ

پ.ن.6:دلم میخواد تموم شهرو قدم بزنم.شایدبهتره بگم تمرین مرگ می کنم تو گود این پیاده رو...

پ.ن.1:واقعا خسته ام.احتیاج به یه مسافرت دارم.تنهای تنها.یه جای آروم بی سر و صدا با موبایل خاموش با حضور خدا.جایی که دستی بر آسمان داشته باشم و پا در عمق خاک.یه جایی مثل روستاهای شمال شاید...(بیگانه ای در دهکده)

 


نوشته شده در جمعه 89/5/29ساعت 3:12 عصر توسط مزدک نظرات ( ) |


Design By : Pichak