سلام عرض شد قربان
اينجا که هنوز به روز نشده
داره متروکه ميشه زود باش پسر خوب
فکر کنم به اندازه کافي تجربه کسب کردي ديگه کافيه
اگر قبل از اين پست ازدواج کرده بودي بچه ات الان بهت بابا مي گفت
زود باش زود دير ميشه
يه جورايي اينجا تو کامنتا به خانوما توهين شده... از ترس ترشيدگي؟؟؟
يعني الانم هستن دخترايي که از ترس ترشيدگي بخوان هيولايي به نام مرد و تجربه کنن و همه چيشون زير ؟ بره؟ استقلال فکريشون شخصيتشون... من الان با باباي خودم به سختي زنئگي ميکنم زير يک سقف
اين که گفتم شايد 40 ازدواج کردم به خاطر اينکه از شناختي که نسبت به خودم دارم حس ميکنم تا او ن موقع ظرفيتم انقدر بالا ميره که بتونم فقط خوبيا رو ببينم و هزار دليل ديگه... اعصابم خورد شد از خوندن کامنتات... روشون نشد وگرنه مينوشتن که واسه خوردن يک ليوان شير آدم نميره گاو بخره....
مزدک جان من خيلي حرفتو مي فهمم
اما کسي که از الان درکت نمي کنه واي به حال بعدها
همون بهتر که خودشو نشون داده تا بشناسيش
اگر کمکي از دستم ساخته س بهم بگو حتما
سلام.خيلي وقته پارسي بلاگ باز نمي شد!
جواب کامنتت رو نخونديا!!
واقعا اين عکس خودته مزدک ؟!
نيايااا يه وقت.
براي مبحث ازدواج بهت پيشنهاد مي کنم سريال دوستان رو نگاه کن... اونوقت مي توني ديدگاه متفاوتي در مورد ازدواج داشته باشي..بعضي ها آدم ازدواج هستند و بعضي ها نيستن... ولي فکر مي کنم تو هستي و چيزهاي ديگه اي که جلو تو مي گيره و بر عکس تو من با همه ي شوخي هام راجع به ازدواج آدمش نيستم...
اينجا همه، همه چيز گفتن....با بعضي ها موافق بودم و با بعضي نه اما دنياي هرکسي مربوط به خودشه.نميشه مقايسه کرد
راستي فيلم هاي قديميمونو نگاه مي کردم... و چيزي متوجه شدم تو هيچوقت اندازه ي زماني که عمو ايرج اينها خونه ي ما بودند چهره ات اونقدر شاد و روشن نبود... از ته دل شاد بودي...