• وبلاگ : روح زخمي
  • يادداشت : پرسه در برگهاي زرد
  • نظرات : 2 خصوصي ، 27 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام عرض شد قربان

    اولا مرسي از حضور شما که مي نويسي براي ما

    دوما اون عروسي که به نظرت خيلي مزخرف بوده براي خيلي ها يه دنيا خاطره شده

    سوما منم يه زماني مثل تو فکر مي کردم ازدواج کردن بزرگترين حماقت يه زندگي مي تونه باشه

    اما به اينم فکر کردم که وقتي مجرد باشي و پير بشي خيلي احساس تنهايي مي کني

    اينجوري حداقل 2تا بچه ات از ترس عاق والدين شدن بهت سر مي زنند

    اما تا وقتي جوان هستم ميگم تا مي تونيد ازدواج نکنيد اخرش پشيمنونيه

    ديگه اينکه سعي مي کنم آهنگ رضا يزداني رو تهيه کنم

    سايه عالي مستدام

    پاسخ

    قربان خودتي!عليك!خواهش مي شود.خوب ديد من نسبت به اون عروسي اين بود و با ديد بقيه كاري ندارم.چي شد كه به اين نتيجه رسيدي كه ازدواج حماقت نيست؟توي پست بعدي برس به فرياد ما!چه لفظ قلم استاد؟!