سلام مزدک عزيز شما لطف داري شعرت فوق العاده بود واقعا خودت گفتي
يعني 2سال پشت در بودي يا خودت بعد 2سال در زدي؟!
هرگز روحم رو به انتقام نخواهم فروخت ...اندکي عشق، کمي دعاي خير بدرقه راه تو مي کنم ...تا شادي تو آرامش بخش روح خسته من باشد ...بخشيدمت.
سلام...
خوبي؟؟؟؟؟؟؟
راستي خوشحالم که طرف بالاخره بعد از 2 سال در خونشو به روت باز کرد...همين که در خونشو باز کرده يعني بخشيدتت...پس نگران چيزي نباش...
راجع به پست قبليت نظري ندارم چون اصلآ ناراحتي در کار نبود از جانب من....
در مورد پست قبل تر هم بازم نظري ندارم چون سعي در شناخت کسي ندارم...اينجا جاي شناخت نيست...
اين کامنت رو گذاشتم برات که نگي بي معرفتم و نيستم و نميام و نمي رم و نه سلامي و نه عليکي!!!!!!!!!!
من هستم...جايي هم نرفتم...پستهاتونم مي خونم...اما دست و دلم به کامنت گذاشتن نميره...يه کم حوصله ندارم...شما به بزرگي خودت ببخش
شعرت خيلي احساسي بودوزيبا....خيــــــــــــــــــلي....
راستي راجع به آهن? وبم...خوشحالم که خوشت اومدعزيز....مزدک من منظورم اين بود:توي قبرستون ساکت باشيم ولي توي دنياي زنده هابه احترام حق خودت و هم نوعت فريادبزن....همين....
مرسي ازحضورت...