سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روح زخمی

دلم به حال خودم میسوزه!با این خیالپردازیها به هیچ جا نرسیدم ونمیرسم.ولی نمی تونم ولشون کنم.تنها وقتی به آرزوهام میرسم که توی خیال باشم!

رویاهای من درمان روح خستهء منند

حتی اگر با تو باشم در حال دویدن

بر روی تن زمخت واقعیت

رویاهای وهم انگیز من بدون سرزنشهای تو

حتی حباب هم نیستند...

پ.ن.1:من یه آدم خیالپرداز و رویایی و دیوانه ام!

پ.ن.2:این شعر فی البداهه به ذهنم رسید!خیلی وقت بود که شعری به مغزم خطور نکرده بود.ببخشید که نپخته است!

پ.ن.3:امروز تصمیم گرفته بودم هر شب فقط یه پست!شب اول تر زدم!

پ.ن.4:فکر میکنم منم معتاد شدم!

پ.ن.5:امشب توی بازی تخته نرد0-5 بردم! 6 تا سیخ کباب با یه دوغ خانواده!همشو تنهایی نخوردم،با دوستم خوردم!نمیدونید مفت خوری چه حالی میده.جاتون خالی!  

پ.ن.6:دعای قبل خواب:خدایا به خاطر همه نعمتهایی که بهم دادی ممنونم.به خاطر خانواده ام،به خاطر اخلاق سگی و غیر سگیم،بخاطر دوستای واقعی و مجازیم،بخاطر لیاقتی که بهم دادی تا محصولات ایران خودرو و سایپا رو سوار بشم(!!!!!)،فقط خواهش میکنم یکیو بهم علاقمند کن که کارت سوختش پر باشه!مرسی!

پ.ن.7:توی این شبهای تار/این شبهای موندگار/زیر این سقف غریب/که شده رنگ غبار/بی ستاره دنیا رو/می خوایم چیکار؟؟!!!!

پ.ن.6:میخوام برم بخوابم.دوستون دارم.شب بخیر!


نوشته شده در یکشنبه 89/5/31ساعت 1:52 صبح توسط مزدک نظرات ( ) |

اگه یه روزی محدودیتی در مورد خرید ماشین نداشته باشید چند تا ماشین می خرید و چه ماشینی؟گزینه نمی ذارم تا محدود نشید! اولین نفر خودم جواب میدم.

چون من عاشق ماشینم(حتی از دختر هم بیشتر!)احتمالا 3 تا میخرم.ولی یه چیزو میدونم که همش ماشین عوض می کنم.چون آدم تنوع طلبی هستم!(برای همین تا حالا ازدواج نکردم!)ولی جدا ازشوخی اول میرم آلمان یه بنزCLS 500 AMG میگیرم.چون اون بنز رو روزهای بارونی بیرون نمیارم و فقط آخر هفته ها بیرون میارم(حتی توی تابستون)یه ماشین دم دستی هم میگیرم دیگه مثلا ماکسیما یا کمری!برای اینکه بنز برام یکنواخت نشه یه آئودی R8 هم میگیرم.هر وقت خسته شدم از اینا عوضشون میکنم.خیلی مخلصیم.ستاره تیکه ننداز!!!!

کامنت یادتون نره.من منتظرم!


نوشته شده در یکشنبه 89/5/31ساعت 1:13 صبح توسط مزدک نظرات ( ) |

امروز صبح که بیدار شدم حالم خیلی بود!آواز می خوندم،می خندیدم و این کارای جلف دیگه!!!!

ماشینو گرفتم رفتم بانک.به ترتیب ملی،مسکن،رفاه،سینا و صادرات!بعدش رفتم تعمیرگاه.

1 ساعتی کارم طول کشید.جاتون خالی توی این یه ساعت رفتیم تو اطاق پشتی با یکی از بچه ها یه قلیون به بدن زدیم!

از تعمیرگاه تا مغازه ام حدود 10 دقیقه راهه.چون تعمیرگاه خارج شهره.کارم که تموم شد اومدم بیام سمت مغازه از آیینه ماشین یه ماشین خیلی خوشگل و تک دیدم.فکر می کنید چه ماشینی بود؟

اشتباه حدس زدید!هیوندای جنسیس کوپه!فکر میکنید چه رنگی؟

باز هم اشتباه حدس زدید!زرد!فکر می کنید چه زردی؟

باز هم اشتباه حدس زدید! زرد فراری و لامبورگینی نه زرد پیکان جوانان!فکر می کنید من وقتی دیدمش چی گفتم؟

اه اه!شما که همش اشتباه حدس می زنید! اولش یه فحش آبدار وکلفت به ماشین دادم همونطوری که داشتم نگاش می کردم و لذت می بردم!بعدش یه فحش طول و دراز به صاحب ماشین دادم!(به مادر و خواهر و زنش کاری نداشتم فقط به خودش!)آخرش یه فحش کلفت وآبدار و طول و دراز به خودم دادم که من چرا سوار این لگنم!به خدا مردم از بس سوار انواع مدلهای پراید و پژو شدم! آخرش پشتش رفتم و فقط نگاش کردم.وای چه چراغ عقبهای خوشگلی!3800 سی سی موتور!بال عقبشو!انحنای بدنشو و ...

راهمون از هم جدا شد.من مستقیم رفتم و اون سمت چپ.فقط یه چیزی فهمیدم،من با یک نگاه عاشق شدم،عاشقی چیزی که برام لقمهء گنده تر از دهنم بود!

 


نوشته شده در یکشنبه 89/5/31ساعت 12:51 صبح توسط مزدک نظرات ( ) |

حوصله ندارم اما/همه قصه رو میگم/

همهء قصه رو حتی/اونجایی که دوست ندارم/

بذار صحبت کنیم اینبار/جای اینکه بنویسیم/

راجع به دو جین سوالو/یه سری عقدهء بدخیم/

میدونم که دیگه مردم/مرگ من موقتی نیست/

این جواز دفن وکفن/یه صدای لعنتی نیست/

توی این بحبوحهء شک/وسط این همه بحران/

خودمو گوشهء آسفالت/جا گذاشتم تو اتوبان...

-------------------------------------------------------------

پ.ن.1:تا کی باید مثل سگ بدوم؟سگ...یاد سگ ولگرد صادق هدایت افتادم...

پ.ن.2:خیلی وقته که از کتابهام دور شدم.لعنت به روزمرگی.

پ.ن.3:دیشب دلم میخواست یه اتفاق جدید توی زندگیم بیفته.

پ.ن.4:دیشب زخمهای روحم دهن باز کرده بودند.خونشون توی دلم میسرید.

پ.ن.5:ضیافتی،آمدنی،چیزی،کسی،رفتنی،من،باتو،بی تو،بدون هیچکس،دور دست، خدا،آرامش،گمشده،دست،لبخند، خشم،نگاه،دوری، فرار،خلسه،فنا شدن،خدا ودیگر هیچ

پ.ن.6:دلم میخواد تموم شهرو قدم بزنم.شایدبهتره بگم تمرین مرگ می کنم تو گود این پیاده رو...

پ.ن.1:واقعا خسته ام.احتیاج به یه مسافرت دارم.تنهای تنها.یه جای آروم بی سر و صدا با موبایل خاموش با حضور خدا.جایی که دستی بر آسمان داشته باشم و پا در عمق خاک.یه جایی مثل روستاهای شمال شاید...(بیگانه ای در دهکده)

 


نوشته شده در جمعه 89/5/29ساعت 3:12 عصر توسط مزدک نظرات ( ) |

راستی میخوام عکسمو هر هفته عوض کنم تا دوستان پی به بزرگ شدنم ببرن!رشد هفتگیمو ببینن و با عکسهام حال کنن!
نوشته شده در جمعه 89/5/29ساعت 4:1 صبح توسط مزدک نظرات ( ) |

   1   2   3      >

Design By : Pichak