دارم به اين فکر مي کنم که چقدر احساسات دروني من و تو شبيه همه!...اينا دقيقآ همون حرفايي که که من هر دقيقه و ساعت به خودم مي زنم...اما هيچ وقت جرات عملي کردنش رو ندارم...جرات ندارم روحم رو آزاد کنم...شايد اين نشون مي ده که هنوز هم کافر کافر نشدم...شايد ترس از بعد از مرگه که جسارت اينکارو ازم گرفته...به قول تو واقعآ گه بزنن تو اين زندگي نکبت که چيزي جز عذاب واسمون نيست...